ســــــــــرزمین مـــــــــــادری

در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز- هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد

ســــــــــرزمین مـــــــــــادری

در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز- هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد

مطلــــع سخن....

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع) 

 

صلوات خاصه :

اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی الامامِ التّقی النّقی و حُجّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِکَ   

 سلام آقـــاجان؛ 

با خودم گفتم که مطلع سخنانم را چگونه انتخاب کنم، در همین لحظه،بوی قطعه ای از بهشت شما در اتاق محقرم پیچید و دلم پرکشید برای حرمت! 

مرغ دلم به پرواز در آمد و در آستان مطهرت چرخی زد؛ 

آقـــاجان؛ 

زائران و عاشقانت در اطراف سقاخانه جمع شده اند و کاسه ی گدایی خود را گرفته و جان خود را با آب های زلال سقاخانه ات صفا می بخشند،هرکدامشان با نوشیدن جرعه ای،یادی از جد مظلومت حسین(ع) میکنند و برزبان نام مبارکش را     می آورند. 

 

مرغ دلم به زیارت خود ادامه میدهد و به دارالولایه میرود... 

آقــاجان؛ 

میگویند این جا یکی از نزدیک ترین مکان ها به مضجع شریف توست،نیت میکنم و دو رکعت نماز زیارت به جا می آورم.  

پر میکشم و به مدرسه پریزاد حرمت میروم؛جایی که از بچگی مأنوسیت عجیبی با آن دارم.استادی پشت میز نشسته و از فضایل شما میگوید... 

او  میگوید شما را چنین خطاب کنم: 

یا ایها العزیز مسنا و اهلنا الضر و جئنا بباضعه مزجاه و فأوف الکیل و تصدق علینا ان الله یجزی المتصدقین(88 یوسف) 

ای امام رضا ظرف گداییم را پرکن... 

 

از آنجا حرکت میکنم و به سمت ضریح زیبایت پرمیزنم: 

جسم ضعیف و ناتوانم را نمیتوانم به ضریحت برسانم ولی شما سلام من را میشنوید 

آقــاجان؛ 

امیدم این است که جواب سلامم را بدهید که حقا" شما امام رئوف هستید و هیچ ملتمسی را رد نمیکنید... 

این جا بهشت است...  

این جا و در حریم یار بودن از هر جا و مکانی در هر کجای عالم بهتر است... 

عاشق کی میتواند از معشوق خود که یکی از سروران جهانیان است،جدا شود 

بالای سر عاشقانت پر میزنم و اشک های روانشان را برگونه هایشان میبینم... 

کسی صلوات میفرستد،کسی حرف دلش را به شما میگوید،کسی بچه ی کوچکش را به ضریحت میچسباند و از شما میخواهد که او را بیمه کنید... 

آقـــاجان؛ عاشق و دل شکسته زیاد دارید... بیشتر از این نمیتوانم توصیف کنم 

دوباره سلامی میدهم به شما و از جوار مضجع شریفت جدا میشوم و به مسجد گوهرشادت میروم 

در گوشه ای مینشینم و گنبد طلاییت را می نگرم 

صدای آب مست کرده است مرا،از خودم بی خود شده ام و فقط به شما می نگرم... 

نسیم صبح بهاری می وزد و باز به شما نگاه میکنم... 

صدایی صحن مسجد را پُر کرد 

آقـــاجان؛ 

اذان صبح را میگویند... آرام آرام قدم برمیدارم و وضو میگیرم... 

 

نماز هم، در حریم یار عجب صفایی دارد... 

 

پر میکشم و به صحن قدس میروم،مینشینم و دعای عهد را میخوانم... 

یادش به خیر... 

مرغ دلم باز پر میکشد و  سلامی دیگر میدهد و از بهشت رضوان خود دور و در افق، ناپدید می شود... 

بازمیگردد به زندان نفسانی خود... 

 

آقـــــــاجــــان؛ 

هوایمان را داشته باش...

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد