السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع)
صلوات خاصه :
سلام آقـــاجان؛
با خودم گفتم که مطلع سخنانم را چگونه انتخاب کنم، در همین لحظه،بوی قطعه ای از بهشت شما در اتاق محقرم پیچید و دلم پرکشید برای حرمت!
مرغ دلم به پرواز در آمد و در آستان مطهرت چرخی زد؛
آقـــاجان؛
زائران و عاشقانت در اطراف سقاخانه جمع شده اند و کاسه ی گدایی خود را گرفته و جان خود را با آب های زلال سقاخانه ات صفا می بخشند،هرکدامشان با نوشیدن جرعه ای،یادی از جد مظلومت حسین(ع) میکنند و برزبان نام مبارکش را می آورند.
مرغ دلم به زیارت خود ادامه میدهد و به دارالولایه میرود...
آقــاجان؛
میگویند این جا یکی از نزدیک ترین مکان ها به مضجع شریف توست،نیت میکنم و دو رکعت نماز زیارت به جا می آورم.
پر میکشم و به مدرسه پریزاد حرمت میروم؛جایی که از بچگی مأنوسیت عجیبی با آن دارم.استادی پشت میز نشسته و از فضایل شما میگوید...
او میگوید شما را چنین خطاب کنم:
یا ایها العزیز مسنا و اهلنا الضر و جئنا بباضعه مزجاه و فأوف الکیل و تصدق علینا ان الله یجزی المتصدقین(88 یوسف)
ای امام رضا ظرف گداییم را پرکن...
از آنجا حرکت میکنم و به سمت ضریح زیبایت پرمیزنم:
جسم ضعیف و ناتوانم را نمیتوانم به ضریحت برسانم ولی شما سلام من را میشنوید
آقــاجان؛
امیدم این است که جواب سلامم را بدهید که حقا" شما امام رئوف هستید و هیچ ملتمسی را رد نمیکنید...
این جا بهشت است...
این جا و در حریم یار بودن از هر جا و مکانی در هر کجای عالم بهتر است...
عاشق کی میتواند از معشوق خود که یکی از سروران جهانیان است،جدا شود
بالای سر عاشقانت پر میزنم و اشک های روانشان را برگونه هایشان میبینم...
کسی صلوات میفرستد،کسی حرف دلش را به شما میگوید،کسی بچه ی کوچکش را به ضریحت میچسباند و از شما میخواهد که او را بیمه کنید...
آقـــاجان؛ عاشق و دل شکسته زیاد دارید... بیشتر از این نمیتوانم توصیف کنم
دوباره سلامی میدهم به شما و از جوار مضجع شریفت جدا میشوم و به مسجد گوهرشادت میروم
در گوشه ای مینشینم و گنبد طلاییت را می نگرم
صدای آب مست کرده است مرا،از خودم بی خود شده ام و فقط به شما می نگرم...
نسیم صبح بهاری می وزد و باز به شما نگاه میکنم...
صدایی صحن مسجد را پُر کرد
آقـــاجان؛
اذان صبح را میگویند... آرام آرام قدم برمیدارم و وضو میگیرم...
نماز هم، در حریم یار عجب صفایی دارد...
پر میکشم و به صحن قدس میروم،مینشینم و دعای عهد را میخوانم...
یادش به خیر...
مرغ دلم باز پر میکشد و سلامی دیگر میدهد و از بهشت رضوان خود دور و در افق، ناپدید می شود...
بازمیگردد به زندان نفسانی خود...
آقـــــــاجــــان؛
هوایمان را داشته باش...